Not known Facts About داستان های واقعی
زوجی برای مشاوره نزد من آمدند. از همان ابتدا غم و یأس در چهرهشان موج میزد. هر دو جوان و محجوب بودند؛ رامین و نازنین پسر عمو و دختر عمو بودند، این داستان آنهاست.خودشان میگفتند: «زمانی که هدا ا�
زوجی برای مشاوره نزد من آمدند. از همان ابتدا غم و یأس در چهرهشان موج میزد. هر دو جوان و محجوب بودند؛ رامین و نازنین پسر عمو و دختر عمو بودند، این داستان آنهاست.خودشان میگفتند: «زمانی که هدا ا�
عجیبتر اینکه، معشوقه صاحب هتل نیز پس از اینکه متوجه شد باردار است، خود را در این استراحتگاه کشت. البته مهمانان بیشماری قبلاً گزارش داده بودند که او را، هم در راهروها و هم در کنار ساحل دیدهاند
هم من و هم مادرم فوراً زبانمان را فرو میبردیم به جای اینکه دروغ بگوییم. مردم آزادند هر چه را که میخواهند باور کنند. اما من میدانم که چه چیزی را تجربه کردیم.»این خانه گذرگاههای مخفی، ستونه